بابا جونیم البته در چندین سال پیش
دیدم حال و هوای همه محرمیه گفتم به افتخار بابا فرهنگ جونم یکی از عکسای شش سال پیشو بذارم آخه باباییم علامت دار دسته های عذاداری امام حسین (ع) بوده. اینجا روز عاشوراست و باباییم علامت روی دوششه ...
نویسنده :
عاشقش
22:24
همراهی با دسته بنی اسد در سوم امام
امروز هفتم آذر مصادف با دوازدهم محرم یعنی سوم امام و همچنین سالروز شهادت امام زین العابدین است و ما هم مثل همیشه برای دیدن مراسمی بنام دسته بنی اسد که هر ساله در همین روز یعنی سوم امام برگذار میشه رفتیم چهارراه سیروس قدیم ، این دسته از همون جا حوالی ظهر بحرکت درمیاد که شامل هیتهای حسینی مختلف و شبیه سازی بردن اسرا و همچنین پرچم های بزرگی که مخصوص همین روزه و غیره هست، خیلی از مردم برای عذاداری و دیدن این دسته به همون خیابانها میرند یعنی مسیر دسته از سمت چهارراه سیروس شروع شده بعد خیابان 15 خرداد خیابان ری خیابان امیرکبیر خیابان مصطفی خمینی که دقیقا میرسه به همون جای اولی که حرکت کرده بو...
دومین عاشورا یعنی عاشورای 1390
اینجا تقریبا چهارده ماه و نیمه هستم و چون اون موقع هنوز وبلاگی نداشتم عکساشو امسال گذاشتم ...
اولین عاشورا یعنی عاشورای 1389
عزاداریهاتون قبول امسال سومین سالی بود که من هم جزو عذاداران حسینی بودم اولین سال یه نوزاد دو ماه و نیمه بودم ...
سومین عاشورا (همین امسال ) یعنی 1391
...
التماس دعا
امروز تاسوعای حسینیه و باران نم نم میزند هوا کلی معطر شده ولی اینها رو بیاد ان روز دشت کربلا براتون مینویسم: باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه یادم امد کربلا را دشت پر شور و بلا را گردش ظهر غمگین گرم و خونین لرزش طفلان نالان زیر تیغ و نیزه ها را با صدای گریه های کودکانه وندران صحرای سوزان میدود طفلی سه ساله پر ز ناله، دلشکسته، پای خسته باز باران قطره قطره میچکد از چوب محمل آخ باران کی بباری بر تن عطشان یاران تر کنند از آن گلو را آخ باران ..آخ باران ...
نویسنده :
عاشقش
14:21
دوستتون دارم
بدون عنوان
هیراد در مجله شهرزاد
امروز با مامان جون منظرم طبق عادت اول هر ماه رفتیم کیوکس روزنامه فروشی تا شماره جدید شهرزادو بگیریم البته اینبار با اشتیاق بیشتر چون میدونستم عکسم قراره توش چاپ بشه توی صفحه آگهی مربوط به آتلیه سها که اینبار عکسهای نفرات برگزیده جشنواره رمضان وسفره افطارو سفارش داده بودند عکسمو که دیدم مجله رو به هیچکس نمیدادم اخر سر هم با شیطنت رفتم روی میز تلویزیون نشستم و پائین هم نمی اومدم تا اینکه قول گرفتم برام ماهی تازه بگیرند تامن تو دستام بگیرمش انها هم قبول کردند و من هم اومدم پائین ...